سرلشگر خلبان شهيد «حسين خلعتبري» در سال 1328 در خانوادههاي مذهبي و كشاورز در روستاي «بصل كوه» شهرستان رامسر ديده به جهان گشود، ابتدايي را در دبستان خيام «چالكرود» و متوسطه را در تنكابن و مدرسه علميه تهران تحصيل كرد، پس از اتمام دوره سربازي شغل خلباني را انتخاب كرد و كليه مراحل آن را با موفقيت به پايان رساند و براي ادامه آموزشهاي خلباني به آمريكا رفت.پس از 2 سال به ايران بازگشت و به مرور زمان و با شناخت اطراف خود نسبت به حضور بيگانگان عكسالعمل نشان داد و در همه اوقات به افراد نيازمند جامعه توجه داشت .با شروع انقلاب اسلامي به صف انقلابيون پيوست و در راستاي حفظ و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي از جان مايه گذاشت.
شهيد «خلعتبري»با شروع جنگ تحميلي، سر از پا نميشناخت و با بدست آوردن فرصتي در صدد تهاجم و ضربهزدن اساسي بر عراق بود و چه بسا وي در بدترين شرايط جنگي، مهمترين مأموريتهاي پروازي را انجام داد و موفقيتهاي زيادي را كسب كرد.
وي در فروردين سال 1360 در مصاحبه با نشريه روابط عمومي عقيدتي_سياسي نيروي هوايي گفت:مأموريتهاي من شامل اهداف دريايي، بنادر، پل، تأسيسات پالايشگاهي،تأسيسات برقي و پشتيباني نيروي زميني دشمن بوده است و هيچگاه قانون «موشك جواب موشك را» عمل نكرديم و....
شهيد«خلعتبري» از جمله اولين خلباناني بودند كه پس از حمله هوايي عراق به فرودگاه مهرآباد به بغداد حمله كردند. وي با ذكر خاطرهاي از اولين پرواز دفاع مقدس ميگويد:اولين مأموريت برون مرزي من، اول مهرماه 1359 بود، پس از بمباران مهرآباد توسط عراق به ما دستور ماموريت داده شد تا بلافاصله با هشت فروند هواپيما به بغداد حمله كنيم.
در طول مسير، هر پنج مايل ما را هدف قرار ميدادند و موشك ميزدند ولي ما همچنان در دل آسمان پيش ميرفتيم تا بالاخره به هدف رسيديم و پايگاه «الرشيد» و «المثني» را در بغداد درهم كوبيديم و خاطره جالب من در اين مأموريت ديدن يك گنبد طلايي در بخش جنوبي بغداد بود.از طريق راديو به هواپيماهاي همراه گفتم، من يك گنبد طلايي ميبينيم «جناب سرهنگ محققي در جوابم گفت: زيارتتان قبول، آن جا حرم مطهر حضرت امام موسي كاظم (ع) است» به ناگاه اشك از چشمانم سرازير شد و گفتم: «السلام عليك يا اباعبدالله».
شهيد «خلعتبري» وقتي متوجه شد كه در بمباران نيروهاي عراقي در منطقه عملياتي خرمشهر، جنايات و وحشيگريهاي نيروهاي مزدور و كشتار فجيع زنان و كودكان در شهر آبادان و ساير شهرهاي جنگي صورت گرفته است،به شدت ناراحت بود و ميگريست.
خلبان شهيد «خلعتبري»با ذكر گوشهاي از عملكرد خود در عمليات بزرگ مرواريد گفت: در عمليات بزرگ مرواريد، جناب ياسين و ناخدا بزرگي از من خواسته بودند براي بمباران اسكله «اكبر» و «الاميه» بايد اقدام كنم، پرواز كردم، چهار فروند ناوچه عراقي را مشاهده كردم كه يك فروند اژدرافكن و 3 فروند ناوچه «اوزا» در سطح آب بودند، بالافاصله بطرف آنان شليك كردم و در دو مرحله آنها را منهدم كردم، به كمك هواپيماي گشت ضدسطح، 30 فروند ناوچه ديگر عراقي در دهانه «امالقصر» نابود شدند،بالافاصله به آشيانه برگشتم و پياده شدم و به آشيانه ديگر رفتم، هواپيماي «اف 4 »را روشن كردم، صحبانه نخورده بودم، مقداري نان آوردند و در داخل كابين خوردم با سرعت خود
را به منطقه عملياتي رسانده و 2 ناوچه عراقي را غرق كردم.
سرانجام روز اول فروردين سال 1364 هواپيماهاي عراقي كه به اميد ضربهزدن به نيروهاي اسلام به پرواز آمده بودند، شهيد خلعتبري، داوطلبانه،هواپيماهاي شكاري خود را به پرواز درآورده بود و پس از انهدام هواپيماي دشمن مورد اصابت موشك قرار گرفت و به شهادت رسيد.
وي در بخشي از وصيتنامهاش مينويسد:
همسرم اگر شهيد شدم برايم گريه نكن،از تو ميخواهم مرا خوشحال كرده و در حفظ و نگهداري فرزندم بينهايت كوشا باشي و فرزندم را به تو و شما را به خداي عزوجل ميسپارم، تو ميداني من ذرهاي از خاك وطنم را با دنيايي آمال و آروز عوض نخواهم كرد. وجب به وجب از خاك وطنم را با خونم آبياري ميكنم.
پدر،مادر و خواهرانم، به وجود شما افتخار ميكنم.پدر به تو افتخار ميكنم كه نمونهاي و به تو مادرم افتخار ميكنم كه در فداكاري در نظرم زنيب زماني، در مرگم گريه نكن بلكه خوشحال باش چون من نمردهام.
«اگر ذرهاي از خاك وطنم ته پوتين سربازان عراقي چسبيده باشد، آن را با خونم در زمين وطنم ميشويم و نميگذارم كه حتي ذرهاي از خاك پاك ايران را با خود ببرند، بعثيون با حضور خود خاك وطنم را آلوده كردهاند و فقط با خون تطهير ميشود.
مرا در زادگاهم خودمان، (رامسر) در مقابل كوهي كه ميگويند مبارزان در آنجا برعليه روسيه جنگيدهاند اگر افتخار شهادت پيدا كردم، به خاك بسپاريد تا روح من حافظ اين مرز و بوم باشد.»
منبع:خبرگزاري فارس